چشم ها زل زده بود به محلی که پاکت بیل مکانیکی فرود می آمد. همه را هیجان و اضطراب فراگرفته بود . هر کس می خواست اولین نفری باشد که بدن شهید را می بیند. لب ها می جنبیدند . همه ذکر می گفتند . صلوات بازارش در فکه گرم بود . خورشید دیگر داشت در پشت تپه ها فرو می رفت . سرخ سرخ شده بود هر بار بیل مکانیکی زمین را می کند . با خود می گفتم : « حالا کدام شهید را با چه چهره و مشخصاتی پیدا خواهیم کرد ؟»

تفحص

نویسنده : حمید داود آبادی

انتشارات شهید کاظمی

موضوعات: کتاب خوانی نوروز
[جمعه 1397-01-17] [ 12:20:00 ب.ظ ]